جوانی
شنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۰۸ ب.ظ
ماجرا ازین جا شروع میشه که تویِ یکی از این کوچه ها جلوی درِ خونه یه مرد جوون ، یه بوته خار شروع میکنه به رشد کردن و بزرگ شدن و مزاحم عبور ومرور مردم شدن.....اوایل مردم از روش می پریدند و با بی تفاوتی راهشون رو ادامه می دادند وصاحب خونه هم برا ریشه کن کردنش امروز و فردا می کرد.......ولی کم کم ازیه طرف بوته خار بزرگ و بزرگتر شد وکوچه رو کامل بست و از طرف دیگه این جوون ما پیر و پیرترشد.......یعنی اگر می خواست هم بوته رو تکون بده توان بدنیش اجازه نمی داد (مثنوی)
معلّم ما می گفت: تا جوونید خودتون رو اصلاح ودرست کنید .....مگر نه در ایام کهنسالی بیچاره میشید .....اون رفتارهای زشتتون عمیق تر شده و شما هم قدرت اراده و جوونیتون ضعیف شده....هر کاری کردین تو جوونی کردین