گوشت کوب
یکی میگفت: ما تو باغمون پنج ، شش تا سگ داشتیم و برا هر کدوم اسم گذاشته بودم .....مابینشون یکی بود از همه دست پا چلفتی تر و پلش تر وزشت تر که خیلی بامزه راه می رفت ،من اسمش رو« گوشت کوب» گذاشته بودم........یه روز که هوا به شدت بارونی بود ما مجبور بودیم از رودخونه رد شیم ،نفرات ما از تله کابین یک نفره رد شدند و .....سگها شناکنان عبور کردند ..... یه دفعه دیدم که یکی از سگها رو آب برد ما واقعا دست پاچه شده بودیم که چی کار کنیم!!!!!!!!! .........ناگهان گوشت کوب زد به آب ودر امواج رود خونه از دید خارج شد .......بله !این سگ پلش ما در حالی که گوش اون یکی سگ چند ملیونی رو گرفته بود و کشون کشون آورد ونجاتش داد..............من اون موقع فهمیدم که حیوونات بهتر از ما به هم نوعشون کمک می کنند معلم ما میگفت:
مردم سه دسته اند .......یه عده شون یه وجبی اند یعنی دنیاشون ، فکر وذکرشون در یه وجب جامیشه، اون هم شکم و زیرشکم.....درس خوندشون برا اون یه وجبه ....شغلشون برا اون یه وجبه......رفت وآمدشون هم اصلش مابین آشپزخونه ودستشویی ختم میشه.....و کلاً به جز خودشون آدم های دیگر رو نمی بینند ودرد مردم رو درک نمی کنند یه عده هم دو وجبی اند یعنی محدوده شون ، زندگی شون ،همه چیزشون بین عقل ودلشونه..........در همه چی عاقلانه وعاشقانه حرکت میکنند.......این افراد تلاش زیاد کردند و خودشون رو به جایی رسوندند.......این آدمها خودشون رو کم می بیینند یا نمی بینند ... از درد ورنج دیگران شبها خواب ندارند یه عده هم گاهی یه وجبی اند و گاهی دووجبی .......